بدترین قطع رابطه , با اختلاف بهم خوردن رابطه با خداست
بدون هیچ تعارفی یا حفظی و تقلیدی و کلیشه ای حرف زدن
بدترین قطع رابطه , با اختلاف بهم خوردن رابطه با خداست
بدون هیچ تعارفی یا حفظی و تقلیدی و کلیشه ای حرف زدن
اگر رفیقِ شفیقی درست پیمان باش / حریفِ خانه و گرمابه و گلستان باش
شِکَنجِ زلفِ پریشان به دستِ باد مده / مگو که خاطرِ عُشّاق، گو پریشان باش
گَرَت هواست که با خِضْر همنشین باشی / نهان ز چشمِ سِکَندَر چو آبِ حیوان باش
زبورِ عشق نوازی نه کارِ هر مرغیست / بیا و نوگُلِ این بلبلِ غزل خوان باش
طریقِ خدمت و آیینِ بندگی کردن / خدای را که رها کن به ما و سلطان باش
دگر به صیدِ حرم تیغ برمکش، زنهار / وز آن که با دلِ ما کردهای پشیمان باش
تو شمعِ انجمنی یکزبان و یکدل شو / خیال و کوشش پروانه بین و خندان باش
کمالِ دلبری و حُسن در نظربازیست / به شیوهٔ نظر از نادرانِ دوران باش
خموش حافظ و از جورِ یار ناله مکن / تو را که گفت؟ که در رویِ خوب، حیران باش
عیسى علیه السلام : إنّکُم لا تُدرِکُونَ ما تُحِبُّونَ إلاّ بِصَبرِکُم على ما تَکرَهُونَ .
شما به آنچه دوست دارید نخواهید رسید ، مگر با صبر در برابر آنچه ناخوش مى دارید
نفس خود را از هر گونه پستى باز دار، هر چند تو را به اهدافت رساند، زیرا نمى توانى به اندازه آبرویى که از دست مى دهى بهایى به دست آورى.
نهج البلاغه - نامه 31
«برای انسان چه سودی دارد که همهی جهان را از آنِ خویش کند، امّا بهجای آن روح خود را از دست بدهد؟ زیرا دیگر به هیچ قیمتی نمیتواند آن را بازیابد.»
انجیل متّا؛ فصل شانزدهم، آیهی ۲۶.
قُرَّةُ عَیْنِهِ فِیمَا لاَ یَزُولُ، وَ زَهَادَتُهُ فِیمَا لاَ یَبْقَى
روشنی چشم پرهیزکار در چیزی قرار دارد که جاودانه است ، و آن را ترک میکند که پایدار نیست .
هر کسی مطلوبی دارد و طالب همان مطلوب است . همت را باید عالی کرد و طالب مطلوبی شد که اگر او را بیابی و هیچ چیز دیگر نیابی همه چیز را یافته باشی ،نه آنکه طالب مطلوبی باشی که اگر هم او را بیابی گویا که هیچ نیافته ای "فان المومن یطیر بهمته کما ان الطائر بجاحیه ... "
خواهشی اندر جهان هر خواهشی را در پی است/خواهشی را جو که بعد از وی نباشد خواستی
بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی یَا رَسُولَ اللَّهِ، لَقَدِ انْقَطَعَ بِمَوْتِکَ مَا لَمْ یَنْقَطِعْ بِمَوْتِ غَیْرِکَ مِنَ النُّبُوَّةِ وَ الْإِنْبَاءِ وَ أَخْبَارِ السَّمَاءِ؛ خَصَّصْتَ حَتَّى صِرْتَ مُسَلِّیاً عَمَّنْ سِوَاکَ، وَ عَمَّمْتَ حَتَّى صَارَ النَّاسُ فِیکَ سَوَاءً؛ وَ لَوْ لَا أَنَّکَ أَمَرْتَ بِالصَّبْرِ وَ نَهَیْتَ عَنِ الْجَزَعِ، لَأَنْفَدْنَا عَلَیْکَ مَاءَ الشُّئُونِ وَ لَکَانَ الدَّاءُ مُمَاطِلًا وَ الْکَمَدُ مُحَالِفاً، وَ قَلَّا لَکَ، وَ لَکِنَّهُ مَا لَا یُمْلَکُ رَدُّهُ وَ لَا یُسْتَطَاعُ دَفْعُهُ. بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی، اذْکُرْنَا عِنْدَ رَبِّکَ وَ اجْعَلْنَا مِنْ بَالِکَ.
پدر و مادرم فداى تو اى رسول خدا با مرگ تو رشته اى پاره شد که در مرگ دیگران اینگونه قطع نشد، با مرگ تو رشته پیامبرى، و فرود آمدن پیام و اخبار آسمانى گسست. مصیبت تو، دیگر مصیبت دیدگان را به شکیبایى واداشت، و همه را در مصیبت تو یکسان عزادار کرد. اگر به شکیبایى امر نمى کردى، و از بى تابى نهى نمى فرمودى، آنقدر اشک مى ریختم تا اشک هایم تمام شود، و این درد جانکاه همیشه در من مى ماند، و اندوهم جاودانه مى شد، که همه اینها در مصیب تو ناچیز است، چه باید کرد که زندگى را دوباره نمى توان بازگرداند، و مرگ را نمى شود مانع شد. پدر و مادرم فداى تو ما را در پیشگاه پروردگارت یاد کن، و در خاطر خود نگهدار.
از نامه های شیخ بزرگوار به یکی از ساکنان وادی طلب:
"...
آنچه امروزه تکلیف است : نخست نماز اول وقت است دوم اهتمام در حضور قلب در نماز و این کار مثل خوشنویسی است و به یک روز و دو روز درست نمی شود و طول زمان لازم دارد . از او که گذشت بیداری پیش از نماز صبح است :
هرگنج سعادت که خدا داد به حافظ / از یمن دعای شب و ورد سحری بود
"
درباره ابتلاء و گرفتاری خود در چنگ مردمان پست و فرومایه بیندیش . پس بدون تردید چنین ابتلایی به سبب کفران نعمتی است که در مصاحبت اخیار و بزرگان کرده ای . به مکافات آن خداوند متعال تو را گرفتار فرومایگان نمود تا شناسای قدر و ارزش مصاحبت عزیزان و بزرگواران باشی
این جفای خلق با تو در جهان / گر بدانی گنج زر باشد نهان
خلق را با تو کج و بدخو کند / تا تو را ناچار رو آنسو کند
و اعتاضوها من کلّ سلف خلفا .
تقوا را بجای آنچه از دست رفته به دست آورید .