ای صبا نَکهَتی از خاکِ رَهِ یار بیار / بِبَر اندوهِ دل و مژدهٔ دلدار بیار
نکتهای روح فَزا از دهنِ دوست بگو / نامهای خوش خبر از عالَمِ اسرار بیار
ای صبا نَکهَتی از خاکِ رَهِ یار بیار / بِبَر اندوهِ دل و مژدهٔ دلدار بیار
نکتهای روح فَزا از دهنِ دوست بگو / نامهای خوش خبر از عالَمِ اسرار بیار
سلامی چو بوی خوش آشنایی / بدان مردم دیده روشنایی
درودی چو نور دل پارسایان / بدان شمع خلوتگه پارسایی
نمیبینم از همدمان هیچ بر جای / دلم خون شد از غصه ساقی کجایی
ز کوی مغان رخ مگردان که آن جا / فروشند مفتاح مشکل گشایی
عروس جهان گر چه در حد حسن است / ز حد میبرد شیوه بیوفایی
دل خسته من گرش همتی هست / نخواهد ز سنگین دلان مومیایی
می صوفی افکن کجا میفروشند / که در تابم از دست زهد ریایی
رفیقان چنان عهد صحبت شکستند / که گویی نبودهست خود آشنایی
مرا گر تو بگذاری ای نفس طامع / بسی پادشایی کنم در گدایی
بیاموزمت کیمیای سعادت / ز همصحبت بد جدایی جدایی
مکن حافظ از جور دوران شکایت / چه دانی تو ای بنده کار خدایی
مردم؛ از پستترین حالات زمامداران در نزد صالحان این است که گمان برند آنها دوستدار ستایشند، و کشوردارى آنان بر کبر و خود پسندى استوار باشد، و خوش ندارم، در خاطر شما بگذرد که من ستایش را دوست دارم، و خواهان شنیدن آنم. سپاس خدا را که چنین نبودم و اگر ستایش را دوست مىداشتم، آن را رها مىکردم به خاطر فروتنى در پیشگاه خداى سبحان، و بزرگى و بزرگوارى که تنها خدا سزاوار آن است. گاهى مردم، ستودن افرادى را براى کار و تلاش روا مىدانند. اما من از شما مىخواهم که مرا با سخنان زیباى خود مستایید، تا از عهده وظایفى که نسبت به خدا و شما دارم بر آیم، و حقوقى که مانده است بپردازم، و واجباتى که بر عهده من است و باید انجام گیرد اداء کنم، پس با من چنانکه با پادشاهان سرکش سخن مىگویند، حرف نزنید، و چنانکه از آدمهاى خشمگین کناره مىگیرند دورى نجویید، و با ظاهر سازى با من رفتار نکنید، و گمان مبرید اگر حقّى به من پیشنهاد دهید بر من گران آید، یا در پى بزرگ نشان دادن خویشم، زیرا کسى که شنیدن حق، یا عرضه شدن عدالت بر او مشکل باشد، عمل کردن به آن، براى او دشوارتر خواهد بود. پس، از گفتن حق، یا مشورت در عدالت خوددارى نکنید، زیرا خود را برتر از آن که اشتباه کنم و از آن ایمن باشم نمىدانم، مگر آن که خداوند مرا حفظ فرماید.
بدترین قطع رابطه , با اختلاف بهم خوردن رابطه با خداست
بدون هیچ تعارفی یا حفظی و تقلیدی و کلیشه ای حرف زدن
اگر رفیقِ شفیقی درست پیمان باش / حریفِ خانه و گرمابه و گلستان باش
شِکَنجِ زلفِ پریشان به دستِ باد مده / مگو که خاطرِ عُشّاق، گو پریشان باش
گَرَت هواست که با خِضْر همنشین باشی / نهان ز چشمِ سِکَندَر چو آبِ حیوان باش
زبورِ عشق نوازی نه کارِ هر مرغیست / بیا و نوگُلِ این بلبلِ غزل خوان باش
طریقِ خدمت و آیینِ بندگی کردن / خدای را که رها کن به ما و سلطان باش
دگر به صیدِ حرم تیغ برمکش، زنهار / وز آن که با دلِ ما کردهای پشیمان باش
تو شمعِ انجمنی یکزبان و یکدل شو / خیال و کوشش پروانه بین و خندان باش
کمالِ دلبری و حُسن در نظربازیست / به شیوهٔ نظر از نادرانِ دوران باش
خموش حافظ و از جورِ یار ناله مکن / تو را که گفت؟ که در رویِ خوب، حیران باش
عیسى علیه السلام : إنّکُم لا تُدرِکُونَ ما تُحِبُّونَ إلاّ بِصَبرِکُم على ما تَکرَهُونَ .
شما به آنچه دوست دارید نخواهید رسید ، مگر با صبر در برابر آنچه ناخوش مى دارید
نفس خود را از هر گونه پستى باز دار، هر چند تو را به اهدافت رساند، زیرا نمى توانى به اندازه آبرویى که از دست مى دهى بهایى به دست آورى.
نهج البلاغه - نامه 31
«برای انسان چه سودی دارد که همهی جهان را از آنِ خویش کند، امّا بهجای آن روح خود را از دست بدهد؟ زیرا دیگر به هیچ قیمتی نمیتواند آن را بازیابد.»
انجیل متّا؛ فصل شانزدهم، آیهی ۲۶.
قُرَّةُ عَیْنِهِ فِیمَا لاَ یَزُولُ، وَ زَهَادَتُهُ فِیمَا لاَ یَبْقَى
روشنی چشم پرهیزکار در چیزی قرار دارد که جاودانه است ، و آن را ترک میکند که پایدار نیست .
هر کسی مطلوبی دارد و طالب همان مطلوب است . همت را باید عالی کرد و طالب مطلوبی شد که اگر او را بیابی و هیچ چیز دیگر نیابی همه چیز را یافته باشی ،نه آنکه طالب مطلوبی باشی که اگر هم او را بیابی گویا که هیچ نیافته ای "فان المومن یطیر بهمته کما ان الطائر بجاحیه ... "
خواهشی اندر جهان هر خواهشی را در پی است/خواهشی را جو که بعد از وی نباشد خواستی
بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی یَا رَسُولَ اللَّهِ، لَقَدِ انْقَطَعَ بِمَوْتِکَ مَا لَمْ یَنْقَطِعْ بِمَوْتِ غَیْرِکَ مِنَ النُّبُوَّةِ وَ الْإِنْبَاءِ وَ أَخْبَارِ السَّمَاءِ؛ خَصَّصْتَ حَتَّى صِرْتَ مُسَلِّیاً عَمَّنْ سِوَاکَ، وَ عَمَّمْتَ حَتَّى صَارَ النَّاسُ فِیکَ سَوَاءً؛ وَ لَوْ لَا أَنَّکَ أَمَرْتَ بِالصَّبْرِ وَ نَهَیْتَ عَنِ الْجَزَعِ، لَأَنْفَدْنَا عَلَیْکَ مَاءَ الشُّئُونِ وَ لَکَانَ الدَّاءُ مُمَاطِلًا وَ الْکَمَدُ مُحَالِفاً، وَ قَلَّا لَکَ، وَ لَکِنَّهُ مَا لَا یُمْلَکُ رَدُّهُ وَ لَا یُسْتَطَاعُ دَفْعُهُ. بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی، اذْکُرْنَا عِنْدَ رَبِّکَ وَ اجْعَلْنَا مِنْ بَالِکَ.
پدر و مادرم فداى تو اى رسول خدا با مرگ تو رشته اى پاره شد که در مرگ دیگران اینگونه قطع نشد، با مرگ تو رشته پیامبرى، و فرود آمدن پیام و اخبار آسمانى گسست. مصیبت تو، دیگر مصیبت دیدگان را به شکیبایى واداشت، و همه را در مصیبت تو یکسان عزادار کرد. اگر به شکیبایى امر نمى کردى، و از بى تابى نهى نمى فرمودى، آنقدر اشک مى ریختم تا اشک هایم تمام شود، و این درد جانکاه همیشه در من مى ماند، و اندوهم جاودانه مى شد، که همه اینها در مصیب تو ناچیز است، چه باید کرد که زندگى را دوباره نمى توان بازگرداند، و مرگ را نمى شود مانع شد. پدر و مادرم فداى تو ما را در پیشگاه پروردگارت یاد کن، و در خاطر خود نگهدار.