چندین روزه خدا برکتش رو زیاد کرده و برف زیادی اومده ، مخصوصا یکی دو روز اخیر و مخصوصاتر همین امشب ، خیلی زیباست ، عکسش رو میذارم بزودی ، ولی حیف اون حس و حال زیبای قدیم قدم زدن روی برف رو ندارم ، نمیدونم چمه 

غمی ( یا شاید سردرگمی) در استخوانم میگدازد / خیال ناشناسی آشنا رنگ ، گهی میسوزدم گه می نوازد
...
درون سینه ام دردیست خونبار /  که همچون گریه میگیرد گلویم