أَیْنَ الْقَوْمُ الَّذِینَ دُعُوا إِلَى الْإِسْلَامِ فَقَبِلُوهُ، وَ قَرَءُوا الْقُرْآنَ فَأَحْکَمُوهُ، وَ هِیجُوا إِلَى الْجِهَادِ فَوَلِهُوا وَلَهَ اللِّقَاحِ إِلَى أَوْلَادِهَا ... مُرْهُ الْعُیُونِ مِنَ الْبُکَاءِ، خُمْصُ الْبُطُونِ مِنَ الصِّیَامِ، ذُبُلُ الشِّفَاهِ مِنَ الدُّعَاءِ، صُفْرُ الْأَلْوَانِ مِنَ السَّهَرِ، عَلَى وُجُوهِهِمْ غَبَرَةُ الْخَاشِعِینَ، أُولَئِکَ إِخْوَانِی الذَّاهِبُونَ، فَحَقَّ لَنَا أَنْ نَظْمَأَ إِلَیْهِمْ وَ نَعَضَّ الْأَیْدِی عَلَى فِرَاقِهِمْ.
کجا هستند مردمى که به اسلام دعوت شده و پذیرفتند، قرآن تلاوت کردند و معانى آیات را شناختند، به سوى جهاد بر انگیخته شده چونان شترى که به سوى بچّه خود روى مى آورد شیفته جهاد گردیدند ... با گریه هاى طولانى از ترس خدا، چشم هایشان ناراحت، و از روزه دارى فراوان، شکم هایشان لاغر و به پشت چسبیده بود. لب هایشان از فراوانى دعا خشک، و رنگ هاى صورت از شب زنده دارى ها زرد، و بر چهره هایشان غبار خشوع و فروتنى نشسته بود. آنان برادران من هستند که رفته اند، و بر ماست که تشنه ملاقاتشان باشیم، و از اندوه و فراقشان انگشت حسرت به دندان بگیریم.