ای صبا نَکهَتی از خاکِ رَهِ یار بیار / بِبَر اندوهِ دل و مژدهٔ دلدار بیار
نکتهای روح فَزا از دهنِ دوست بگو / نامهای خوش خبر از عالَمِ اسرار بیار
ای صبا نَکهَتی از خاکِ رَهِ یار بیار / بِبَر اندوهِ دل و مژدهٔ دلدار بیار
نکتهای روح فَزا از دهنِ دوست بگو / نامهای خوش خبر از عالَمِ اسرار بیار
سلامی چو بوی خوش آشنایی / بدان مردم دیده روشنایی
درودی چو نور دل پارسایان / بدان شمع خلوتگه پارسایی
نمیبینم از همدمان هیچ بر جای / دلم خون شد از غصه ساقی کجایی
ز کوی مغان رخ مگردان که آن جا / فروشند مفتاح مشکل گشایی
عروس جهان گر چه در حد حسن است / ز حد میبرد شیوه بیوفایی
دل خسته من گرش همتی هست / نخواهد ز سنگین دلان مومیایی
می صوفی افکن کجا میفروشند / که در تابم از دست زهد ریایی
رفیقان چنان عهد صحبت شکستند / که گویی نبودهست خود آشنایی
مرا گر تو بگذاری ای نفس طامع / بسی پادشایی کنم در گدایی
بیاموزمت کیمیای سعادت / ز همصحبت بد جدایی جدایی
مکن حافظ از جور دوران شکایت / چه دانی تو ای بنده کار خدایی