لَا نَنْتَفِعُ بِمَا عَلِمْنَا وَ لَا نَسْأَلُ عَمَّا جَهِلْنَا وَ لَا نَتَخَوَّفُ قَارِعَةً حَتَّى تَحُلَّ بِنَا
نه از آن چه مى دانیم بهره مى گیریم و نه از آن چه نمى دانیم، مى پرسیم، و نه از حادثه مهمّى تا بر ما فرود نیاید، مى ترسیم.
لَا نَنْتَفِعُ بِمَا عَلِمْنَا وَ لَا نَسْأَلُ عَمَّا جَهِلْنَا وَ لَا نَتَخَوَّفُ قَارِعَةً حَتَّى تَحُلَّ بِنَا
نه از آن چه مى دانیم بهره مى گیریم و نه از آن چه نمى دانیم، مى پرسیم، و نه از حادثه مهمّى تا بر ما فرود نیاید، مى ترسیم.
هر چه هست از قامتِ ناسازِ بی اندام ماست
ور نه تشریفِ تو بر بالایِ کس کوتاه نیست
بندهٔ پیرِ خراباتم که لطفش دایم است
ور نه لطفِ شیخ و زاهد، گاه هست و گاه نیست
شمع توام تو ببین در اشک من بنشین ای روشنای جهان رو سوی سایه مکن
بی من مرا به سفر از گریه ام مگذر ای بی تو من نگران از من گلایه مکن
اینکه خیلی از فاکتورها و عوامل از کنترل ما خارجه ، تلاش و دعا میکنیم و نمیشه ، خیلی عجیب و بفکر فروبرنده است ، خود آزمایش هست.
گاهی گمان نمی کنی ولی خوب می شود / گاهی نمی شود که نمی شود که نمی شود
گاهی هزار دوره دعا بی اجابت است / گاهی نگفته قرعه به نام تو می شود
گویی به خواب بود جوانی مان گذشت / گاهی چه زود فرصت مان دیر می شود
کاری ندارم کجایی چه می کنی / بی عشق سر مکن که دلت پیر می شود
بیا و کشتی ما در شط شراب انداز / خروش و ولوله در جان شیخ و شاب انداز
مرا به کشتی باده درافکن ای ساقی / که گفتهاند نکویی کن و در آب انداز